زبان خود را انتخاب کنید

به این نکته رسیدم که استاد پیرمحمد ملازهی اعتقادی به خط‌کشی بین تحصیل‌کردگان و چهره‌های شاخص حوزوی و دانشگاهی در استان نداشته است. او عاشق بلوچستان و مردمش بوده، به توسعۀ آن فکر می‌کرده و تمام کنش‌هایش در این جهت بوده است. ضمن اینکه عشق به ایران در تمام وجودش ریشه دوانده و به قول یکی از سخنرانان در نظرگاه ایشان «منافع بلوچستان در طول منافع ایران» بوده است. این نکته‌ها نیاز به تفکر و تأمل دارد.

روز گذشته در مراسم تشییع پیکر استادِ فقید، پیرمحمد ملازهی در صحن دارالعلوم زاهدان شرکت کردم. پس از آن من و چند تن از دوستانِ همکار و هم‌رأی پیکر ایشان را تا پسکوه همراهی کردیم.

سخنرانان در زاهدان و خاش و پسکوه در وصف آن عزیزِ سفرکرده نکته‌ها گفتند و ابعاد ضایعۀ رفتن مرحوم پیرمحمد ملازهی را به خوبی بیان کردند.

 

عبدالوهاب ایران‌نژاد، مجری برنامه در پسکوه که خیلی شیرین به بلوچی سخن می‌گفت، از آخرین سفر استاد به بلوچستان گفت. برای من یک نکته در سخنان ایران‌نژاد قابل توجه بود و آن اینکه استاد در آخرین سفر از همراهانش می‌خواهد ترتیبی بدهند که او بتواند با دوستان صمیمی‌اش در استان دیداری هرچند کوتاه داشته باشد. براین‌اساس، در چابهار به دفتر حمیدالدین یوسفی می‌رود و دیداری صمیمی انجام می‌شود. پس از آن عازم زاهدان می‌شود و در زاهدان برای آخرین بار خیلی گرم و صمیمی با مولانا عبدالحمید در دفترشان دیدار می‌کند. همچنین به دارالافتاء دارالعلوم زاهدان می‌رود و با مفتی محمدقاسم قاسمی هم دیدار می‌کند.

به این نکته رسیدم که استاد پیرمحمد ملازهی اعتقادی به خط‌کشی بین تحصیل‌کردگان و چهره‌های شاخص حوزوی و دانشگاهی در استان نداشته است. او عاشق بلوچستان و مردمش بوده، به توسعۀ آن فکر می‌کرده و تمام کنش‌هایش در این جهت بوده است. ضمن اینکه عشق به ایران در تمام وجودش ریشه دوانده و به قول یکی از سخنرانان در نظرگاه ایشان «منافع بلوچستان در طول منافع ایران» بوده است. این نکته‌ها نیاز به تفکر و تأمل دارد.

    

خیلی‌ها هم در این چند روز در وصف ایشان نوشتند. روز گذشته در راه، یکی از همراهان یادداشت خانم زینب اسماعیلی، روزنامه‌نگار حوزۀ دیپیلماسی را خواند. خانم اسماعیلی استاد را به «رودی جاری» همانند کرده بود. نکته‌هایی از این نوشته هم ذهنم را با خود درگیر کرد:  

ـ هر زمان با او تماس می‌گرفتیم هرچه می‌دانست به ساده‌ترین و شیواترین فرم به خبرنگار منتقل می‌کرد.

ـ او کمتر پیش می‌آمد درخواست مصاحبه خبرنگاری را به بعد از جلسه یا بعد از فلان موضوع حواله دهد و همیشه منبع اصلی بررسی صحت و سقم خبری در حوزه شبه قاره هند بود.

ـ همه لطف‌ها و همراهی‌هایش بدون کوچکترین چشم‌داشتی از رسانه انجام می‌گرفت؛ بدون اینکه بپرسد این همه توضیحی که داده قرار است در چه حجمی منتشر شود؟ یا در صفحه اول روزنامه بیاید؟ یا یاداوری کند که بنویسیم کارشناس ارشد فلان حوزه ...  درحالی که تازه به دوران رسیده‌های فعلی شرط می‌کنند که اگر مصاحبه‌شان صفحه اول روزنامه دیده نشود صحبت نمی‌کنند و موارد دیگر...

ـ پیرمحمد ملازهی دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، روزنامه‌نگار و کارشناس شبه قاره هند بود. او مانند رودی جاری بود که می‌شد کنارش نشست و از اطلاعات و تحلیل‌های نکته سنجانه‌اش استفاده کرد.

ـ می‌توان گفت بخشی از سواد رسانه‌ای ما در حوزه شبه قاره هند مرهون توضیحات اوست.

 

این نکته‌ها به نظرم پر از درس است برای تمام کسانی که روزگار سبب می‌شود کسانی برای طلب راهنمایی یا کسب معلومات به آنها مراجعه می‌کنند. آداب مرجع‌بودن را از این چند نکته می‌توان آموخت.

 

سخن آخر اینکه استادِ مرحوم پیرمحمد ملازهی از سرمایه‌های ارزشمند بلوچستان و ایران اسلامی بود که متأسفانه قدرش را ندانستیم. ایشان در جایگاه خود قرار داده نشد، اما از پای ننشست و تا آخرین لحظات نوشتن را رها نکرد. نوشتن کاری لذت‌بخش است اما تحلیل‌نوشتن و تحلیل‌کردن دشواری‌های خاص خودش را دارد. انرژی جسمی و فکری فوق‌العاده‌ای می‌طلبد. شجاعت و از خودگذشتگی هم می‌خواهد. خیلی‌ها در سال‌های پایانی عمر وقتی دچار بیماری و کسالت می‌شوند عطای فعالیت‌هایی را که عمری به شکل حرفه‌ای به آن پرداخته‌اند، به لقایش می‌بخشند و در طلب عافیت برمی‌آیند. استاد پیرمحمد ملازهی تا آخرین لحظات عمر چنین کاری نکرد چون عاشق کارش بود. عاشق مردمش بود. عاشق خاکش بود. خاکی که به او وفادار ماند و دیروز چون مادری مهربان با آغوشی باز فرزندش را در خود جای داد تا برای همیشه آرام بگیرد و غصۀ مردمش را نخورد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

 

adsahmad