- محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)
- جامعه
اگر دستم به معلّمها و مدیران مدارس ابتدایی، که از من شنوایی و به کار خود عشق داشته باشند، میرسید از آنها چند چیز درخواست میکردم:
اوّل اینکه کوشش کنند تا مدرسه برای کودکان، زندان و درس برای آنها عذاب نباشد؛ به این معنی که اوّلاً مدرسه محلّی باشد که از جهت بنا و هوا و صفا و ترتیبات صحّی دلپسند باشد و سبب دلتنگی و آزردگی خاطر نشود و از خانه و مسکن خود شاگردان بهتر باشد که از ورود به آن محل شاد شوند (هرچند در این قسمت روی سخن با وزارت معارف است).
- حسین سلیمانپور
- روایت
تقریباً همهٔ همسفران ما همسایگان افغانستانی بودند. با خانواده و بیخانواده. پیرمرد افغانستانی که کنارم نشسته بود، با خانوادهاش به پایتخت میرفت. تلاشم برای به سخن در آوردنش بیثمر بود. فقط توانستم بفهمم که از هرات است و برای کار و زندگی پیش فرزندش که قبلاً به تهران رفته، بار سفر بسته است.
- نورالنساء ملازاده
- روایت
من اهل انگلستان هستم و در شهری زندگی میكنم كه عالمی مسلمان به نام شيخ عبدالرحمان از كشور مالزی در آنجا مشغول فعاليت است. پيش از آمدن شيخ به اين شهر، بيشتر دانشجويان مسلمان در غفلت و روگردانی از دين بهسر میبردند و فقط تعداد كمی از آنها در محل سكونتشان نماز میخواندند. شيخ در وهلۀ اول همۀ دانشجويان مسلمان را برای صرف ناهار به خانهاش دعوت کرد. با آنها صحبت كرد و بر پايبندی به نمازهای پنجگانه و برگزاری نماز جمعه تأكيد كرد. دانشجويان گفتند كسی نيست كه مسئوليت برپایی نماز و خطبۀ جمعه را برعهده بگيرد.